خرید و فروش 24

بخاطر صدای کبود شدگی طبل ها و افرادی که برقرار ظهر پنجرۀ دفترم داخل دانشگاه آواز می خوانند می نویسم. دانشجویان تحصیلات تکمیلی داخل اعتصاب هستند، و من از صف تظاهرات گذر کرده ام تا به دفترم برسم. امروز دوباره هم از میان آن ها گذر خواهم کرد تا بوسیله کلاسی که باید داخل آن تدریس بدهم برسم. بسیاری از دانشجویان تو کلاس مجهز نمی شوند، بعضی از آن ها شاید تو صفوف تظاهرات باشند. ولی ما رفتاری اجتماعی داریم: آنان به صورت فیزیکی عایق از ورود من بوسیله ساختمان ها نمی شوند، و من هم به حق اعتراض آنان جاه می گذارم. بعد از اعتصاب حزن آموزش از سر خمود خواهد شد.

این تصادف در مورد مفهوم مدنیت که رفتار ما گویی حاکی از آن است چیزهایی بخاطر گزارش دادن دارد. بخاطر نمونه، مدنیت نمی تواند صرفاً مساوی با مؤدب بودن باشد. فریادزدن و پا کوبیدن مؤدبانه نیست؛ من هم در خاصیت به آن چندان خوش برخورد نیستم. همچنین، اگر مدنیت به معنای اقدام دوستانه و پذیرندگی بود، باز هم تعامل ما مدنی بوسیله حساب نمی آمد: آنان به من لبخند نمی زنند، من اندوه به آنان لبخند نمی زنم. مدنیت از مؤدب بودن، اقدام دوستانه، یا پذیرندگی عمیق تیز است.

به نظرم نیت ما از مدنیت این است: احترام گذاشتن به دیدگاه متفاوت یک فرد دیگر. چنین دیدگاهی غصه منشأ خاصیت است -سرچشمه ای بخاطر ایده های نو- و هم سدّی است داخل مقابل جور کردن: هم سخن شما نسبت به دیدگاهش صاحب حق است. شما می توانید استدلالتان را عرضه کنید، اما قاعده عاقبت اوست که باید تصمیم بگیرد تو ذهنش چه چیزی را بپذیرد. مدنیت درون آزادی فکر ذات دارد، که مورد تک ما را فرمانروای مطلق قلمرو خصوصی ذهن هایمان می نرم. آزادی فکر کردن یعنی بتوانیم بوسیله توافق برسیم که با غم توافق نداشته نباشیم.

شاید بوسیله رویت آید که مدنیت در این معنا هیچگاه ایرادی ندارد، اما واقعش اینکه یک نفر به آن ایراد می گیرد: سقراط. خوانندگان آثار افلاطون اغلب بوسیله این حس می رسند که سقراط انسان پرخاشگر، متخاصم، فریبکار، بی رحم، سفسطه گر و متکبری است. تا اینکه وقتی خوب برخورد می درنگ اندوه این تصور خلق می شود که در ادا و بوسیله رخساره مخفیانه می خواهد طعنه بزند، دورویی کند، و دست بیندازد. به عنوان یکی از مدافعان سرسخت روش سقراطی، به هرحال باید اذعان کنم که این حس منفی چندان هم خالی از حقیقت نیست: رخصت فقره گفت وگوییِ سقراط به طرز نامعمولی تهاجمی است.

مدنیت ما را وسوسه می بطی ء گفت وگو را مثل آن مهمانی هایی ببینیم که هر کسی در آن غذای خودش را می آورد. اگر شما محاجه خودتان را روی میز بگذارید، و من هم استدلال خودم را بیاورم، هر کدام از ما چیز ارزشمندی برای ارائه خواهیم داشت. تا اینکه چنانچه کسی نظرش عوض حزن نشود، خویشتن این مواجهه بوسیله حیثیت کافی لذت بخش خواهد بود: هیچگاه کس تلاش نمی بطی ء چیزی را بوسیله حلقوم کسی فروکند؛ به تناظر هر کسی هم نسبت بوسیله آنچه رگه می کند مؤدب است: «من ژلۀ گوشت نمی خورم، ممنون!». چیز جالب داخل تک ایده ها این است که چیزی که شما از من می گیرید را من از مشت نمی دهم، پس هر چه بیشتر به اشتراک بگذاریم بهتر است.

اگر چنین مبادلۀ جمعیِ مثبتی را غبطه داشته باشید، تلاش های سقراط برای اینکه شما را استرداد استدلال هایش بکند خشونت صرف کردن به نظر می رسد. برای نمونه، در نظر بگیرید وقتی پروتاگوراس می کوشد از تفسیر کردن اینکه آیا قسط دین دارانه هست یا نه امتناع کند چه اتفاقی می افتد: «چه فرقی می کند؟ اگر تو بخواهی، می گذاریم عدالت مذهب دارانه باشد و دین داری عادلانه». سقراط به شدت تغار می کند: «این امر را با من نکن! مسئلۀ من که ’اگر تو بخواهی‘ و ’اگر تو قبول کنی‘ زدودن. قضیه ای که وسط گذاشته ایم من و درون هستیم، و بوسیله نظرم چنانچه در این استدلال ’چنانچه ‘ را کنار بگذاریم خیلی بهتر بررسی خواهد شد».

سقراط به شما رخصت نمی دهد انتخاب کنید که چه چیزی شیوه میز بیاورید. همچنین اذن نمی دهد انتخاب کنید که چه چیزی بخورید. ردّیه های او طوری است که بشقاب را از جلوی همسخنش برمی دارد و غذایی که با دقت آماده کرده و روی میز گذاشته را بوسیله خاشاک تبدیل می کند. محاورۀ گرگیاس با فهرستی از همۀ باورهایی خاتمه علنی می یواش که سقراط از قبل پروگرام داشته که در حلقوم هم سخنش بریزد.

چرا سقراط نباید بخواهد که آدم ها نتیجه های خودشان را بگیرند؟ آنچه حرکتی پرخاشگرانه به دید می رسد - اشعار ستاندن و مواجه کردن آنان با شکستشان- درواقع یک جور شرکت است. تلاش بخاطر همکاریِ شناختی امکان پذیر است این نعوظ برداشت شود که داخل آن فضای خصوصی شما مورد تعرض قرار گرفته است، بوسیله اختصاص اگر ذهنتان را در مقایسه با بدنتان فضایی مخصوص تیز به حساب بیاورید. تکذیب کمال ذهنی از لفظ سقراط بوسیله خاص وقتی آشکارتر از ابد است که مسائل موردبحث بیش رادیکال باشند. بعد از اینکه سقراط محکوم به مرگ می شود، یک روز قبل از اعدام، دوستش کریتون نومیدانه تلاش می کند او را به گریختن شادمان کند. سقراط در پاسخش می گوید:

دوست عزیزم، بیا این سئوال را با غصه بررسی کنیم، و چنانچه توانستی ایرادی درون صحبت های من پیدا کنی آن را بیان کن و من به درون گوش می دهم، اما اگر ایرادی روشن نکردی، کریتون عزیزم، دیگر این جاه این حرف را نزن که من باید اینجا را به رغم خواست آتنی ها ترک کنم. به نظرم مهم است که تو را قبل از رفتار قانع کنم، و برخلاف آنچه می خواهی مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش نکنم.

سقراط تخیل می بطی ء که یا باید کریتون را قانع درنگ یا اینکه دست افزار های کریتون او را قانع بطی ء. و برعکس: در سرتاسر این محاوره، سقراط تکرار می درنگ که کریتون یا باید قانع شود یا باید قانع بکند. این ها تنها گزینه هایی هستند که به نظر سقراط هر کسی قدیم دارد.

می توانیم با سقراط موافق باشیم که عرصه هایی هستند که این طور فقره می کنند. بخاطر نمونه، اگر با هم در یک کلاس پرورش کنیم، من نمی توانم عاری رایزنی با شما سرفصل هایدرس را تغییر دهم؛ اگر با هم یک ماشین بخریم، باید تو تک پولی که می گذاریم به اصلاح برسیم؛ اگر با اندوه بازی می کنیم، باید در مورد قواعد ورزش تصمیم بگیریم. در این جور موارد، غلام خودمختاری تمام ندارم؛ به جایش من و شما باید بر مبنای توافق پیش برویم. در یک سطح کلی، دموکراسی ها بسیاری از محدودیت های عمر جمعی را از طریق شکلی از مصالحه گلچین می کنند. بااین حال، ما معمولاً بر این نظریم که این اصلاح ها یک سپهر آزاد خفیه ایجاد می کنند که در آن دستور داریم آن طور که بوسیله نظرمان مناسب است ایفا کنیم، بدون اینکه از کسی اجازه بگیریم؛ به علاوه، برای گپ کردن به نحوی که فکر می کنیم مفت است به ندرت اجازه می گیریم؛ و بخاطر فکرکردن به نحوی که از نظرمان مناسب است هرگز اجازه نمی گیریم.

فلسفۀ سقراطی همین سپهر درونی را تیر خویشتن قرار می دهد. آزادی خیال را به چالش می کشد، او می گوید اصلاح فقط برای (برخی) اعمال نیست، بلکه در (همۀ) سخن ها و تامل ها نیز باید شیوۀ کار ما باشد. هیچ یک از ما اجازه ندارد باوری تو مورد موضوعی داشته باشد چنانچه نتواند سایرین را در تک آن اعتقاد بازنشسته بطی ء. قانع کن، یا اقناع شو، فقط همین دو گزینه را داریم.

حالا خود سقراط تعرض می بطی ء که به او برچسب مشاجره با مدنیت زده است. سقراط قدیم رجحان می دهد میزهای زبانی را بچرخاند: ابرام می کند که رویکرد خرمگسی اش همانا مدنیت حقیقی است. مقدور است اشاره درنگ که از دید جوهر شناسی کلمۀ «مدنیت» [civility] از کلمۀ لاتینی civis -شهروند- آمده و اینکه بگوییم کسی برحسب سازش خیال کند ربطی به شهروندتر وجود داشتن ندارد: مدنیت یعنی اینکه همۀ پرسش ها با روشی که مناسب پرسش های سیاسی است حل وفصل شوند. حالا کی متین می گوید؟ مدنیت اصلی کدام است، مدنیت مد نظر او یا ما؟

از طرف «مدنیت سقراطی» از طریق رد و انکار ارتکاب می کند، افراد را عصبانی می درنگ. احساس می کنند کاری که سقراط با آن ها می نرم بی احترامی است و ناراحت می شوند، و درنهایت به همین دلیل او را می کشند. امکان پذیر است کسی، برضد سقراط، بگوید اینکه کاری به حکم کسی نداشته باشیم و دیگران هم مفید به ما نداشته باشند بیشتر بوسیله مدنیت حقیقی نزدیک است.

مشکل وقتی پدیدار می شود که نتوانید این کار را بکنید: سقط وعده. حراست بهداشتی جهانی. مهاجرت. عوارض. حریم مخصوص داخل فیسبوک. جنسیت زدگی. نژادپرستی. تراجنس هراسی. زندان ها. نیازمندی. آموزش. اتحادیه ها. وقتی یکی از تفاوت های دیدگاهی ما به پرسشی با بار سیاسی تبدیل می شود، ایدۀ سازش به خشکی امدن سر اصلاح نداشتن دیگر جواب نمی دهد. اگر همۀ ما بپذیریم که در پایان روز نمی توانیم ذهن یکدیگر را تغییر دهیم، و همه تیمار اندیشه کنیم که در این مورد امور باید به شیوۀ من پیش برود، درگیر یک ابتلاء جدی می شویم.

این ابتلاء غلام است. از طرف انجمن طلبیدن شده ام که برای هماهنگی با اعتصاب کلاس را باطل کنم. اما، به نظر خودم، این یعنی مصرف از آسیب آموزشی بوسیله دانشجویان کارشناسی برای برآوردن اهداف دانشجویان تحصیلات تکمیلی. از دیدن من این طور کاری غیراخلاقی است، به دلایلی که کانت آن ها را بیان کرده است: دستور ندارید از مردم ها صرفاً بوسیله مثابۀ ادوات استفاده کنید. اما چنانچه پیاده شدن خطا باشم چه؟ اگر دیدگاهم نادرست باشد چه؟ ایمیل هایی از دانشجویان بی حد مرا متقاعد کرده که آن ها غم سرگردان هستند. فکر کردم: بیایید به این روانی به صورت فلسفی نگاه کنیم، در یک کلاس جمع شویم، یک روز عصر تو این هفته، و درباره اخلاق اعتصاب بحث کنیم.

برای اولین مرحله داخل یک دهه تدریسی که درون دانشگاه شیکاگو داشته ام، با مقاومت درون طبق یک رخداد دانشگاهی پیشنهادی بوسیله دلیل محتوایش مواجه شدم. به من گفتند که باید با بالادستی ها این موضوع را سیلی کنم. به من گفتند که لحظه مناسبی برای چنین گفت وگویی نیست، بمنظور سطح تنش ارتفاع است. «اعتصاب خودش گفت وگوست». اگر این طور برداشت شود که من دارم فعالیت اتحادیه را تضعیف می کنم چه؟ اگر این حکم رابطۀ من با دانشجویان تحصیلات تکمیلی را زشت بطی ء چه؟ اگر با این کار کنیه مجموعه رخدادهایی که برگزار می کنم بد درون رفت چه؟

من خوشبختم که در یکی از روشنفکرترین جاهایی که جهان بوسیله خود دیده امر می کنم. این فشارها آن قدر پرعضله نیستند که بتوانند مانع برگزاری رخدادم بشوند. اما بوسیله هرحال وجود دارند. رازِ تاریکِ مدنیتِ غیرسقراطی این است که نمی تواند مانع ذخیره شدن نیرو بشود. این نیرو ممکن است فیزیکی باشد؛ مقدور است شامل سخنان مخرب باشد؛ ممکن است دربرگیرنده اِعمال فشارهای مدنی برای طرد یک دیدگاه نامطلوب باشد. به هر طریق، از شنیدن دست می کشیم.

مدنیتِ غیرسقراطی مشابه آفتاب است و لبخند می زند، اما فقط تا وقتی که هست. به محض اینکه تصمیم بگیریم که «این وعده واقعاً عمده است» امکان پذیر است ما را به قعر تاریکی پرتاب کند. مدنیت سقراطی، بوسیله سبب همۀ بی رحمی ها و ظلم های پرخاشگرانه اش، این مزیت را دارد که نمی گذارد حرکات خشن ما بیان غیرگفت وگویی پیدا کنند.

سقراط بوسیله دیدگاه معترضان پشت پنجره اش قدر نمی گذاشت. او می مراد بداند که چه کسی پایدار می گوید و چه کسی نادرست، و تا ازبین بردن تفاوت بین دیدگاه ها مشت از حرف کوفتن با آن ها نمی کشید. قانع کن یا قانع شو.

پی نوشت ها:
• این پیغام را اگنس کالارد دانشیار فلسفه دانشگاه شیکاگو داخل تاریخ ۵ ژوئن ۲۰۱۹ با عنوان «Persuade or Be Persuaded» داخل وب سایت پوینت منتشر کرده؛ و وب سایت ترجمان علوم انسانی آن را با ترجمۀ محمدابراهیم باسط باز نشر داده است .
  • ۹۸/۰۸/۰۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی